جدول جو
جدول جو

معنی کچل ده - جستجوی لغت در جدول جو

کچل ده(کَ چَ مَ)
دهی است در ناحیۀ رودبار سفلی در نور مازندران. (از ترجمه سفرنامۀ مازندران ص 150 و بخش انگلیسی ص 111). دهی است از دهستان میان رود سفلای بخش نور در شهرستان آمل. معتدل و مرطوب. سکنه 100 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
کچل ده
از توابع میان رودواقع در شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کالیده
تصویر کالیده
آشفته، شوریده، ژولیده، درهم شده
فرهنگ فارسی عمید
(کُ شَ دَ / دِ)
که بچه دهد. حیوانی که هنوز قابل زاییدن باشد. (ناظم الاطباء). که نتاج آرد. که بر تواند خوردن
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن. واقع در 20هزارگزی شمال باختری آخوره دارای 104 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 115 هزارگزی جنوب خاور کنگان کنار راه مالرو گله داری به وراوی. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیری و مالاریائی. سکنۀ آنجا 177 تن که زبانشان فارسی و مذهبشان شیعه است. آب آنجا از چاه و باران و محصولش غلات و تنباکو و خرماست. شغل اهالی زراعت میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ/ دِ)
درهم شده و آمیخته. (برهان) (از غیاث) آشفته و ژولیده. (برهان). شوریده. مشوش:
ازین خفرقی موی کالیده ای
بدی سرکه بر روی مالیده ای.
سعدی.
، گریخته. (از برهان). فرار کرده، موهای ژولیده و استیغ شده از ترس و هراس. (ناظم الاطباء) ، موی مادرزاد. (برهان) (ناظم الاطباء) ، چیزی که گرد و خاک بر آن نشسته باشد. (برهان) : در خواب اشخاص نورانی را دیده بود، روی خراشیده، مویها پریشان، کالیده و جامه سیاه. (جهانگشای جوینی). الاشعث، کالیده شده موی یعنی بی روغن شده و پراکنده شده. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان لفمجان که در بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع است و 405 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مال ده
تصویر مال ده
بخشنده، منعم، معطی
فرهنگ لغت هوشیار
در هم شده آشفته پریشان گشته ژولیده: موی کالیده، گریخته فراری، مغلوب مقهور، گرد و خاک نشسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالنده
تصویر کالنده
بشتاب رونده جیم شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالنده
تصویر کالنده
((لَ دِ))
به شتاب رونده، جیم شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالیده
تصویر کالیده
((دِ))
درهم شده، آشفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
الذّهاب أصلع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
Balding
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
en train de devenir chauve
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
薄毛になる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
گنجا ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
টাক হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
หัวล้านขึ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
kupoteza nywele
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
kelleşmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
botakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
脱发的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
נעשה קרח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
대머리가 되는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
गंजापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
kalend worden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
perdiendo el cabello
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
лисіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
лысеющий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
łysieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
kahl werdend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
ficando careca
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کچل شدن
تصویر کچل شدن
che sta diventando calvo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی